المان شدن | گزارش Oyounity از بیضا یاووز راداس

المان شدن یک رویداد دو روزه در برلین از 26 تا 27 می 2022 بود. در Oyoun، یک مرکز فرهنگی که از سال 2020 فعالیت می کند، برگزار شد. در توصیف این پروژه، از پیشینه شخصی خود شروع می کنم و سپس مستقیماً وارد می شوم. کارگاه‌های بعد از رویداد و آخرین اما نه کم‌اهمیت، بحث‌های عصر بعد از آن را توصیف می‌کند.

 

سومین بچه فرهنگ

من در برلین در یک خانواده مهاجر ترک متولد شدم که پدربزرگ و مادربزرگشان به عنوان "گاستاربیتر" (کارگر مهمان) در اواخر دهه 60 به آلمان آمدند.
از آنجایی که نه آلمانی در آلمان هستم و نه واقعاً ترک در ترکیه، با عادت کردن به تعادل بین دو فرهنگ و زبان مختلف بزرگ شدم و با این حال توانستم آنها را با هم بسازم. به این نتیجه رسیدم که من و بسیاری دیگر با پیشینه مهاجر، هویت و فرهنگ بسیار منحصربه‌فرد خود را با مقدار زیادی «دویچراپ» دیوانه‌کننده و سیاسی، غذاهای خیابانی و هنرهای تلفیقی خوشمزه، شیوه لباس پوشیدن و حتی زبان آلمانی صحبت کردن خود ایجاد کردیم. . از آنجایی که چیزی کاملاً جدید هستم، با هویت تلفیقی، خود را یک بچه فرهنگ سوم واقعی می دانم. علاوه بر این، من در FU در رشته علوم سیاسی با تمرکز بر موضوعاتی مانند؛ فمینیسم ماتریالیستی، نظریه های کوئیر، حافظه فرهنگی، هویت و زبان شناسی اجتماعی. با تلاش خودم، المان شدن را از یک همسال و هم از منظر سیاسی-اجتماعی مشاهده خواهم کرد.

جلسات کارگاه 

این کارگاه ها در چهار جلسه مجزا بین 14 و 24 می برگزار شد. به همراه سیزده اجرا کننده که همگی دارای سوابق مهاجرتی مختلفی بودند، یکی از چهار هنرمند اصلی و کیوریتور لورا کراستوا، روی یک نمایشنامه نمایشی کار کرد تا در فینال به نمایش بگذارد. رویداد. 

در یک اتاق سمینار مهربان و روشن که توسط و در Oyoun (که در یکی از مهاجرپذیرترین مناطق برلین است؛ Neukölln) ارائه شده بود، اجراکنندگان و لورا نیز با محافظی همراه بودند که می‌توانست احساسات و موقعیت‌هایی را که شرکت‌کنندگان در آن قرار می‌گرفتند هدایت کند. در طول کارگاه ها در هیچ زمانی احساس راحتی و ناراحتی نکنید. 

در روز اول، گروه مجموعه ای از قوانین و مرزها را برای برقراری ارتباط موثر و کار با یکدیگر و همچنین ایجاد یک فضای امن ایجاد کرده است. یک قانون این بود که انگلیسی صحبت کنید، برای مثال یکی دیگر این بود که گوش کنید و مسائل را خیلی شخصی نگیرید. 

این کارگاه همچنین شامل تکنیک های مختلف گرم کردن از جمله؛ راه رفتن در اطراف اتاق همانطور که احساس می کنید، و تمرینات تعاملی خلاقانه ای که گروه می توانند با هم ارتباط برقرار کنند و همچنین کمی بهتر یکدیگر را بشناسند. در یک تمرین، لورا اتاق را به سه بخش تقسیم کرد. یک طرف "من دوست دارم، خیلی دوست دارم"، بخش میانی "من برای آن مهم نیستم"، دیوار مقابل "من دوست ندارم، از آن متنفرم" بود، سپس هنرمند سوالات مختلفی از "آیا پنیر دوست داری؟" به «اگر می‌توانستید محل زندگی خود را تغییر دهید، آیا این کار را انجام می‌دادید؟» و با انجام تمرین‌ها، پویایی‌های متفاوتی در گروه ظاهر شد و نیاز به بحث در مورد نظرات متفاوت و مشابه که برای همه سرگرم‌کننده بود. 

بعداً در روز دوم کارگاه، اجراکنندگان می‌توانند بین سه موضوع مختلف که می‌خواهند به صورت گروهی روی یک قطعه اجرایی کار کنند، انتخاب کنند. 20 دقیقه به آنها فرصت داده شد تا آماده شوند و پس از ارائه خروجی.

اجراهای تولید شده توسط این سه گروه در طول کارگاه های بعدی کار شده و به نمایشی درهم آمیخته برای روزهای رویداد تبدیل شدند. 

در یک لحظه یکی از مجریان متوجه شد که این پروژه دیگر فضایی نیست که او بخواهد در آن قرار بگیرد و با حمایت محافظ با آن ارتباط برقرار کرد و بعد از آن بدون هیچ گونه آسیبی رها شد. 

برگه "چگونه با هم کار می کنیم" در روز اول کارگاه.

این رویداد

1) محیط زیست

این رویداد در باشگاه بزرگ Oyoun برگزار شد. با 155 QM، نوار، دیوارهای آجری سفید، پشتیبانی فنی عالی از نور تا صدا، و اتاق کافی برای حداقل 90-120 مهمان، امکانات خوبی برای دادن فضای مورد نیاز Becoming Alman بود. با یک فرش بزرگ سفالی رنگی آناتولی و بالش هایی مبله شده بود تا مهمانان بتوانند روی آن بنشینند، احساس بسیار جذاب و راحتی می کرد.

2) قانون عمومی

نیم ساعت قبل از شروع مراسم، لورا و دوازده اجرا کننده تصمیم گرفتند که اولین نمایش خود را با هم در هرمان پلاتز (یک میدان بسیار پربازدید و شلوغ در نوکولن) به تصویر بکشند.
این کار با رفتن یک نفر به "صحنه" شروع شد و مانند یک منشی که از کارهای مربوط به دفتر تقلید می کند، عمل می کند، سپس مجری بعدی به تقلید از چیزهای مربوط به دفتر دیگر می رود و به همین ترتیب ادامه می یابد ... بعد از آن شخص با تمام اسناد در دستانش. وارد صحنه می شود و سعی می کند با تمام افرادی که در مقابل او کار می کنند درگیر شود، اما هیچ کس یک ثانیه در چشمان او نگاه نمی کند. در پایان این بازی چهار دقیقه‌ای بی‌صدا، شخص دارای مدارک ناامید می‌شود و تمام اسناد به اطراف می‌چرخند، او روی زمین می‌افتد و روی زمین می‌نشیند و دست‌هایش را روی زانوهایش باز می‌کند و فقط همان‌جا می‌ماند. خسته. در نهایت، همه کارمندان از صحنه ناپدید می شوند و تنها او آنجاست و به شدت نفس می کشد. این نمایشنامه یک منتقد بی‌صدا و در عین حال تند از بوروکراسی آلمان و به‌ویژه برخورد با مهاجران در ادارات مهاجرت است.

این نشان می‌دهد که چگونه مهاجران در حال مبارزه بی‌پایان برای حقوق خود هستند و دائماً در طول فرآیند شهروندی یا دریافت وضعیت ویزای اقامت دائم با غیرانسانی شدن مواجه می‌شوند.

3) نمایشگاه و اولین اقدام 

این نمایشگاه از ساعت 7:30 روز اول آغاز به کار کرد و روز بعد از ساعت 10 صبح تا 7 ادامه داشت. این شامل یک نصب شعر با نوشته قرمز رنگ روی دیوار "UMOLHARQ Ñ ME VE" بود - نگاهی که من را نمی بیند، از هنرمند جو آزبورنیا که شاعر، مجری و مترجم است. 

دو نقاشی از الیف چلیک که در آلمان به دنیا آمده و در دانشگاه هنرهای آزاد اشتوتگارت تحصیل می کند. 

یک تکه از او بر روی بسیاری از نقشه های آلمان نقاشی شده بود، جایی که او یک فرش آبی با دو نفر نشسته / دراز کشیده و چای ترکی (چای سیاه) که او نام آن را "ALMANYA" - آلمان گذاشت، گذاشت. تابلوی دیگر یک قطعه غول پیکر بود که روی چند برش پارچه نقاشی شده بود که بعد از آن به هم دوخته شده بودند. این قطعه بسیاری از افراد انتزاعی را با خطوطی که از بدنشان بیرون می‌آید به تصویر می‌کشد و در اولین اقدام این رویداد همکاری داشت. چشمان افراد انتزاعی از پارچه بریده شده بود، بنابراین اجراکنندگان می‌توانستند نگاه کنند و تماشاگرانی را که وارد نمایشگاه می‌شدند، مشاهده کنند. برخی متوجه تماشای مجریان شدند و برخی متوجه نشدند. 

این عمل در هنگام ورود با صدا نیز پشتیبانی شد. جایی که تماشاگران می توانستند سخنان اجراکنندگان را به زبان های مختلف بشنود. یکی که فهمیدم این بود که "من به زبانی صحبت می کنم که دوست دارم صحبت کنم." نمایشگاه ها به وضوح روی چشم ها، نگاه ها، قضاوت ها متمرکز بودند. در حالی که حضار در حال مشاهده نصب جو بودند، دو مهمان نظرات خود را در مورد آن با من در میان گذاشتند:   

 

"واقعا احساس می کنم دارم او را تماشا می کنم. انگار دارم به طرز عجیبی مزاحمش می شوم و اذیتش می کنم. این باعث می شود دیدگاه او را احساس کنم و در عین حال می توانم رفتار خودم را منعکس کنم."

مهمان 1

"این واقعاً GAZE را درک می کند! منظورم عجب! در حین تماشای آن با شما ارتباط برقرار می کند."

مهمان 2

نقاشی غول پیکر الیف با بریدگی‌ها و اجراکنندگانی که به صورت مخفیانه از میان آن‌ها عبور می‌کنند، بنابراین شگفت‌زده کردن تماشاگران را از دست ندهید.

 

"من به این فکر کردم که چگونه مهاجران همیشه با دیگران روبرو می شوند. چگونه از خود بیگانه و ساکت شده اند و دیگران طوری به آنها نگاه می کنند که گویی هیچ نیستند.» 

مهمان 3

 

"وقتی فهمیدم افرادی پشت تابلو هستند خیلی ناراحت شدم، اما تماشای ما در حالی که ما آنها هستیم بسیار جالب بود."

مهمان 4

"این ایده عالی برای قرار دادن هنرمندان در پشت نقاشی و اجازه دادن به آنها به تماشای ما، به نوعی تعاملی بود که به نظر من بسیار منحصر به فرد بود."

مهمان 5

در ورودی، همچنین با یک جزوه شامل برنامه شب و همچنین معرفی سوابق هنرمند و کتابچه پاسخ کتبی المان تبدیل شدن به مخاطبان معرفی شد که در آن همه اجراکنندگان از جمله لورا، داستان ها و افکار متعددی را در رابطه با مهاجر بودن به اشتراک گذاشتند.  

متأسفانه، هنرمند چهارم، جینگیون لی، به دلیل ابتلا به کووید، نتوانست کار خود را در طول این رویداد معرفی کند، اما در زمان بعدی هنر خود را در Oyoun به نمایش خواهد گذاشت.

نوازندگان در هرمان پلاتز در برلین

4) قانون نهایی

وقتی میهمانان خود را راحت کردند و نشستند، اتاق ساکت تر شد. همه منتظر بودند که اتفاقی بیفتد. 

سپس چراغ های نصب شعر خاموش شد و اجراکنندگان از پشت آثار هنری راهپیمایی کردند و در اطراف حضار قدم زدند و جلوی صورت آنها ایستادند و مستقیماً در چشمان آنها نگاه کردند و سپس دوباره به اطراف رفتند. تماشاگران در ابتدا بسیار شگفت زده شدند و سعی کردند بفهمند دقیقاً در این لحظه چه اتفاقی می افتد. ناگهان اجراکنندگان شروع به گفتن چند چیز به یکباره می کنند. با عرض پوزش-ببخشید، شما مرا درک می کنید؟-مرا درک می کنید؟ 

همانطور که آنها عبارات را تکرار می کردند، شروع به تندتر و سریعتر رفتن کردند و سپس لرزیدند و در حالی که همه ساکت شدند، تکان خوردند و روی زمین افتادند.

در جامعه آلمان، انتظار مهاجرانی که آلمانی بی عیب و نقص صحبت می کنند بسیار رایج است. اگر شما آنطور که می خواهند رفتار نکنید، مردم شروع به رفتار ناخوشایند با شما می کنند. اغلب مهاجران، که زبان مادری آنها حتی آلمانی است، تنها با انجام یک اشتباه بسیار کوچک به دلیل هوش کامل خود مورد بازجویی قرار می گیرند. فشار مداومی که روزانه بر مردم وارد می کند اغلب به اضطراب و مشکلات روانی تبدیل می شود، به ویژه در میان جوانانی که هنوز به مدرسه می روند. 

این اجرا مضحک بودن تلاش برای اینکه مردم شما را بفهمند، نه به زبانشان را نشان داد. تکرار و روشن شدن آن‌ها را دیوانه می‌کند و در نهایت به دلیل فرسودگی همه چیز کاملاً خاموش می‌شوند. این یک جامعه خاموش آلمانی را نشان می‌دهد که در آن مهاجران به دلیل موانع زبانی خود کنار گذاشته می‌شوند. جامعه ای که حتی برای درک افراد مقابلشان حمایتی نمی کند و آنها را به بدبختی خود رها می کند. فکر کردن به این که چگونه مقامات دولتی به سادگی زبان های رایج مانند عربی، ترکی، بوسنیایی، بلغاری، رومانیایی و فارسی را به سیستم ها اضافه نمی کنند تا موانع بوروکراتیک را بیشتر از آنچه باید باشند، حفظ کنند. 

در قسمت دوم نمایش، اجراکنندگان از روی زمین بلند شدند و احساسات خود را یکی پس از دیگری به اشتراک گذاشتند.

 

«وقتی چهار ساله بودم به شهر دیگری در کشور خودم نقل مکان کردم. از آن زمان به بعد این احساس را دارم که به هیچ جا تعلق ندارم... و با این موضوع خوب هستم."

 مجریان 1

شما می دانید بچه ها همه چیز سرگرم کننده و بازی است تا زمانی که اینطور نباشد. و ازدواج با یک آلمانی شما را نجات نمی دهد و کار را آسان نمی کند. میدونی چند بار باید به کشورم برم و برگردم تا "آلمانی" رسمی بشم؟ می‌دانی چند بار باید به کشورم برگردم تا به این مکان تعلق داشته باشم؟»

مجریان 2

"چگونه می توانم تعلق داشته باشم وقتی آماده رفتن به خانه هستم؟"

مجریان 3

من در یک کنسرت ایستاده بودم و او شروع به خواندن آن آهنگ کرد. همه ساکت بودند. گوشی هایمان را برداشتیم و شروع به فیلمبرداری کردیم. من به اطراف نگاه کردم و متوجه شدم….. ​​(همه اجراکنندگان با هم) ما همه دلتنگ خانه هستیم.»

مجریان 5

 

مجری بعدی در حالی که پایش را به شدت نگه داشته و لنگان لنگان به جلو می‌ایستد، در تلاش برای یافتن کلمه‌ای برای به اشتراک گذاشتن بود، که با عدم اشتراک‌گذاری تمام شد. 

 

"بعضی وقت ها دوست ندارم به چیزهایی که از دست می دادم فکر کنم. اینقدر دلم می خواهد عزاداری کنم و گریه کنم. و گاهی اوقات، بارها وقتی احساس می کنم کودک گمشده ای نمی دانم کجا بروم، یکباره گریه می کنم. حرکت کردن خیلی سخت و ناامید کننده است. هر چند همه در مورد آن احساس یکسانی ندارند. من دوستی دارم که عشایر است، او به اندازه من خانه‌سازی نمی‌کند... وقتی قاهره را ترک کردم...

           باکو                                     

                        برزیل

                        افغانستان…

من هرگز خداحافظی نکردم می دانستم، حتی اگر در اعماق وجودم برنمی گشتم..."

 مجریان 7 

 

نمایش در حالی پایان می‌یابد که همه اجراکنندگان در کنار هم صف می‌کشند و یک اتحاد را تشکیل می‌دهند و سپس یکی شروع به زمزمه کردن آهنگ می‌کند و بقیه به هم می‌پیوندند. همانطور که در اتحاد ایستاده اند و از یکدیگر حمایت می کنند و یکدیگر را نگه می دارند، چراغ خاموش شد و پس از آن زمزمه می کرد. 

با روشن شدن چراغ ها، تماشاگران با صدای بلند و بلند کف زدند. 

لورا با لبخندی درخشان وارد شد و از همه تشکر کرد و پس از نیم ساعت استراحت حاضران را به شرکت در بحث دعوت کرد. 

در زمان استراحت از این فرصت استفاده کردم و درباره نمایش با تماشاگران صحبت کردم. در اینجا چند پاسخ به کل اجرا آمده است.

 

«خیلی شدید بود. فکر می‌کردم دارم به حالت خلسه می‌روم، فقط وقتی شروع کردند به خواندن آهنگ من می‌توانم آرام شوم.»

مهمان 6

"بسیار هیجان انگیز بود، زیرا تعاملی بود، شما درگیر بودید، که من آن را بسیار باحال دیدم."

مهمان 7

هر کس داستان متفاوتی داشت، با این حال همه با هم گفتند "ما دلتنگیم" که بسیار تاثیرگذار بود... من هم خودم را در آن یافتم، اینکه آدم باید برگردد تا به آن تعلق داشته باشد... احساسش کردم."

مهمان 8

در عصر روز اول رویداد، یک مهمان به جمع اجراکنندگان آمد و از کار آنها تشکر کرد. او گفت؛

«خانواده خودم 50 سال پیش به عنوان مهاجر به اینجا آمدند. من خیلی متاسفم که هیچ چیز تغییر نکرده است. ولی نمایشت خیلی قشنگ بود متشکرم."

در مجموع 80 مهمان در این دو روز به رویدادها پیوستند. این یک مخاطب کاملاً مختلط از طیف سنی گرفته تا پیشینه و جنسیت بود. 

بحث های عصرانه

پس از نمایش روز دوم رویداد، لورا و همه اجراکنندگان به همراه تماشاگران، نشسته روی زمین باشگاه، برای گفتگوی آرام در مورد هر آنچه در اطراف Becoming Alman اتفاق افتاد، پیوستند. 

از آنجایی که لورا از مهمان دعوت کرد تا سؤال بپرسد، در ابتدا تردید کمی وجود داشت، اما بعداً معلوم شد که گفتگوی لذت بخشی بین مهمان و اجراکنندگان بود. 

یکی از اولین سؤالات این بود که آنها چگونه با هم کار کردند و چگونه با هم قصد داشتند و به کار تثبیت شده رسیدند و روند پشت همه آن چگونه بود. اجراکنندگان توضیح دادند که ساخت و ساز توسط لورا چقدر ارگانیک بوده است، از سؤالات گرفته تا اجراها همه چیزهایی که به عنوان یک تیم روی آنها کار شده و با توسعه نظرات در مورد چیزی یا تحقق دیدگاه جدید تغییر می کند. 

به نظر می رسید که آنها همه چیز را به عنوان بخشی از تجربه برای آنها توسعه داده اند. وقتی اجراکنندگان توضیح دادند که همه اینها در چهار روز کارگاهی ساخته شده است، واقعاً تأثیری را از تماشاگران دیدم. 

ایده اصلی این بود که تجربیات خود را به عنوان مهاجر در آلمان و اینکه چگونه پیام را به بهترین شکل به مخاطب منتقل کنند، احساس کنند و به خصوص آنها را وادار به تفکر کنند، ایده اصلی بود. 

 

یک سوال دیگر این بود:

«شما در جاهای دیگر هم این کار را می کنید. هر بار باید متفاوت به نظر برسد. چیزی که من از اجرا دریافت کردم این بود که تا حد زیادی بر اساس احساس پیچیده ای نسبت به خانه، ملت، و مکان هایی است که ما نه تنها با طرد شدن، جذب یا هر چیز دیگری در رابطه با این روند در آلمان روبرو هستیم... بنابراین من اول از همه می خواستم بپرسم که چقدر در ساخت این اجرا که اتفاق افتاده است، مانند عنصر آلمان به عنوان چنین و معنای آلمان برای شما و شما بچه ها این کار را در جاهای مختلف انجام داده اید و آن را به جای دیگری برده اید... شما از متفاوتی به اینجا می آیید. مکان ها، در مورد آلمان به عنوان چنین و عنصر تبدیل شدن چه می دانید؟ بنابراین، این موضوع چگونه بر نتیجه نهایی یا چه چیزی که قرار است در این فرآیند انجام دهید تأثیر می گذارد و تأثیر می گذارد؟»

مهمان 9

لورا سوال را به سمت گروه اجرا می برد "عنصر آلمان، چقدر از آن در کار ما حضور داشت؟"

"نام این "المان شدن" است، بنابراین اولین سوال "المان چیست؟" "این مفهوم چیست؟" از دید افراد دیگری که آلمانی نیستند. بنابراین در این مورد ما سوالات زیادی بین خود پرسیدیم زیرا المان چیست؟ این یک آلمانی خاص نیست، این پیکربندی از فرهنگ دیگری است که در اینجا زندگی می کند و ما بخشی از فرهنگ دیگری هستیم که در اینجا زندگی می کنیم. بنابراین این دیدگاه فرهنگ‌های دیگر است که در اینجا می‌مانند که آلمانی‌ها را به این شکل نام می‌برد (المان). و سپس به دور این مفهوم می پردازیم و می پرسیم که المان بودن به چه معناست و ما ایده های زیادی در مورد آن داشتیم. و من فکر می‌کنم که این سؤال دیگری را باز کرد، نه فقط «شهروندی آلمانی به چه معناست»، بلکه بیشتر نظر دادن به معنای آن بود.»

مجریان 8

لورا بعداً توضیح داد که چقدر برای او مهم است که مطمئن شود هنرمندان محلی را در این پروژه بگنجاند نه اینکه با هنرمندان یکسان در مکان‌های مختلف گردش کند. تصمیم او برای انجام این کار نیز در سطح اجتماعی-اقتصادی بود، بنابراین مکان هایی که او با این پروژه به آن سفر می کند نه تنها از نظر هنری بلکه از نظر مالی نیز سود می برد. 

در مجموع این پروژه فضای بسیار امنی برای حضور همه بود. مثل یک منطقه سبز بود که در آن همه استقبال می‌شدند و می‌توانستند صحبت کنند، نظراتشان را به اشتراک بگذارند و بدون عذرخواهی خودشان باشند.

اجراکنندگان در آخرین اقدام خود قبل از پایان نمایش

المان شدن

سرپرستی شده توسط لورا کراستوا، با همکاری jô osbórniaالیف چلیک & جینگیون لی

با مشارکت ادا اوزکان، اتزیو دانته دبرناردی پیزارو، آنتونیا گیسن، سابیر ماهاراموف، فورتونا هرناندز، مبارکا فرهمند، شمایل شالیزی، فرانکو فرناندو تولدو فلورس، سوندوس شابایک، مراد یوزباشوف، جوتا راموسیر، هلگا. 

تولید شده توسط کلر گیلبرت

با تشکر از Beyza Yavuzradas، Aija، Harkiran Kelsi و شرکای مصاحبه که مایل به ناشناس ماندن هستند. 

عکس پوشش: اندی ریکستینا

 

گزينه ها